5/7. عدم سازگاری مدل برنامه با «مذهب، گستاخی انقلابی و قطب توسعه اقتصادی کشور»
مدل برنامه در سه جهت شدیدا دچار مشکل است:
1- امکانات عینی کشور را بطور صحیح نشناخته است و چشم روی هم گذاشته و تصمیم گرفته است؛ یعنی اگر از ابتدای کار به این مسئله توجه داشت که آیا قطب توسعه اقتصاد کشور بازرگانی بوده است آنهم با پیشهوران مستقل یا اینکه تولید متمرکزِ شرکتهای سرمایهداری مطرح است. اگر از ابتدا مدل برنامه به این مسئله توجه داشت،شاید برنامه اینگونه نوشته نمیشد و بحث «نقدینگی» هم حل میشد.
2- یکی از مسایلی که در مدل برنامه نادیده انگاشته شده،این است که این مردم،برای خودشان مذهبی دارند.
3- به این مسئله توجه نشده که مردم، گستاخی انقلابی پیدا کردهاند؛ یعنی از نظر اجتماعی افراد مذهبی دچار خمودگی نیستند.
مدل برنامه این سه اصل را توجه نکرده است و نظام سرمایهداری را حاکم کرده است که این مسئله ناهنجاریهای عظیمی را در ملت بوجود آورده است،حال روشنفکران میخواهند چوب این قضیه را به روحانیت بزنند و مشکلات را بردوش روحانیت قرار دهند؛ به عبارت دیگر اینکه کارشناسان در مفهوم توسعه،چیزهایی را از غرب کپیهبرداری کردهاند و به دنبال پیاده شدن چنین چیزی هستند؛ منشاءاین تشنج بزرگ شدهاست.
این مشکل جز اینکه نظام سرمایهداری را کنار زده و مدل برنامه ریزی را هم تغییر دهند،چاره دیگری ندارد. هرگاه مدل را تغییر دهند تازه پس از مدتها باید تاوان این برنامههای فعلی را بدهند؛اما در آن صورت امید نجات وجود دارد. با یک تصمیم گیریهای بزرگ میتوان یک کارهایی را انجام داد. پس نمیتوانیم گرانی را متوقف کنیم، مگر از مدل سرمایهداری و از مدل سازمان برنامه دست برداریم.
در اینجا باید بگوییم که نه تصمیمگیران مجلس و مجریان (وزرای دولت) و نه روحانیت و نه دستگاه قضایی، هیچ کدام مجرم نیستند،شاید پرسیده شود که چه کسی مجرم است؟ میگوییم کارشناسی مجرم است، کارشناسانی که مفهوم مدل را میفهمند آنها مجرمند،آنهایی که بسترهای تصمیم را میسازند و آمارها را سازگار میکنند،آنها مجرم هستند.آنها بستری را درست میکنند که اولا راهی برای انقلاب باقی نماند و ثانیاً هزینههایی که برای نظام ارزشی جامعه هست،آنها در یک محدودیت شدیدی قرار گیردکه در آن مسایل مجبور به استفاده از روابط بشوند. به نظر من مدل برنامه،دستهجات و اقشار مختلف را مجبور میکند که به مسئله رابطهها دامن بزنند،چون هیچ نوع ردیف بودجهای برای آن ارزشها قابل پیش بینی نیست.
6/7. دو قطبی شدن مدل برنامه بخاطر ناسازگاری آن با ماهیت انقلاب اسلامی
این ناهنجاری و ناسازگاری ماهیت مدل با ماهیت جامعه انقلابی اسلامی،نتیجهاش این شده است که در سه ورودی بزرگ مدل،دچار دو قطبی شدن هستیم که هر سه بخش آن تشنج شدید اقتصادی را ایجاد کرده است. به نظرمن وقتی جامعه اینگونه شد،قوه قضائیه که به اصطلاح اتومدل نیست،آنهم بیخاصیت میشود؛ چون قوه قضائیه همیشه برای استثناء است،شما نمیتوانید بگویید که قوه قضائیه اکثریت کشور را محکوم کند،مثلانمی شود به قوه قضائیه بگوییم،شما کلیه ادارات رامحکوم کنید،کلیه اقشاری که در ارتباط با ناهنجاریها هستند،همه را محکوم کنید. این خیلی بی معنی است. نکته مهم این است که ناهنجاریهای اقتصادی،پیدایش فسادهای مهم را به مردم تکلیف میکند؛یعنی وقتی کسی بیکار شد،خوراک قاچاقچی میشود.
7/7. ناهماهنگی مدل برنامه با هویت ایمانی مردم یکی از عوامل عدم موفقیت آن
لذا از نظر ما ابزارهای نظام کارشناسی مجرم هستند؛ نه افراد و اشخاص یعنی اصل انتخاب مدل «تری کپس» کار اشتباهی بود. یک سئوال این است که آیا مدل «تری کپس» همه جا یک طور جواب میدهد؟میگوییم خیر،ما گفتیم که مدل، نمونه سازی از یک موجود عینی است،باید ببینیم که عینیت جامعه چیست؟اگر جامعه انگلستان،اروپاو فرانسه و امریکا باشد،شما میتوانید با مدل «تری کپس» آنرا اداره کنید. اما در انجا نیز ناهنجاری وجود دارد زیرا چون در آنجا مردم پذیرفتهاند که ارتباط با جهان ماده برایشان اصل باشد،حول محور دنیا خواهی اخلاق را تعریف میکنند. و در در نهایت به بحران هویت میرسند. البته بحران هویتی که غرب به آن رسیده است، پس از توسعهیافتگی میباشد نه اینکه در جریان توسعه یافتگی به ناهنجاری تند رسیده باشند. اما اما در ایران از ابتدا دچار ناهنجاری شدید میشویم، زیرا در اینجا مردم هویت دارند،این برنامه میخواهد هویت آنها را از ایشان بگیرد،لذا مردم میخواهند بگونهای هویت خود را حفظ کنند.و محال است که موفق بشود، لذا بین اینها تضاد پیش میآید. اگر گستاخی انقلابی باشد، مدل در عمل شکست خواهد خورد؛ چون مدل، ابزار به وحدت رساندن است؛ یعنی خاصیت نهایی برنامه این است که همدلی،همفکری و همکاری جامعه به حداکثر برسد،خدمات دولت ارائه شود و در نهایت توسعه حاصل شود؛ اما اگر بر عکس شد،این نتیجه بدست نمیآید.
8. اثر هشتم: بحران در مدیریت اجرایی کشور
بنابراین اگر در توازن ارزی دیدید که دلار تا 800 تومان بالا رفته است، باید تحلیل کنیم که تا چه حد این کار امکان کنترل دارد و تا چه حد قابل کنترل نمیباشد؟ چرا حرف مدیریت در اجرا پذیرفته نمیشود؟ چون این تقابل بازار کار و بازار سرمایه و دو قطبی شدن اقتصاد، مدیریت اجرایی را با مشکل روبرو میسازد؛ یعنی کارگر میگوید کارم را نمیفروشم، جز به قیمت مثلا دو کیلو گوشت؛ یعنی قیمت کالاهای مصرفی را که در سبد زندگیاش هست آنها را شرط میکند. این کارگر، سرمایه بزرگی هم ندارد، سرمایهاش بسیار کم است؛ یعنی سرمایهاش آنقدر نیست که بشود گفت او سرمایهدار است ولی کار دارد و نرخ کارش میتواند تفاضای مؤثر اجتماعی را بسازد، البته در صورتیکه ضرب در گستاخی انقلابی باشد، ولی اگر کارگر افغانی باشد و گستاخی انقلابی پیدا نکرده باشد، چنین جرأتی را ندارد و تسلیم میشود و کار ارزان را میپذیرد، اما کارگر ایرانی نمیپذیرد و میگوید من هم مصارف آن چنانی را میخواهم. وقتی این قشر؛ یعنی بازاری و کلیه کارگرهای آزاد نرخ را بالا آوردند، حجم اینها در بازار کار قابل اندازهگیری و شناسایی است، این حجم، قیمت کارکنان دولت را بالا میبرد، چون کارکنان دولت خیلی تحت فشار قرار میگیرند، چون کاسب جزء که بار خودش را میبندد، سرمایهدار هم که شرکت دارد او هم بارش را بندد، این وسط کارکنان دولت یا مجبور میشوند، دست به دزدی (رشوه) بزنند با اینکه باید نرخ کار آنها افزایش یابد. وقتی رشوه را در روابط اجتماعی راه انداختند، معنایش این است که پذیرش در انجام وظایف خدمات قانونی در پائین هرم - که مرتبط با مردم است - بهم میخورد؛ این پذیرش که بهم خورد رده بالاتری هم پذیرشاش بهم میخورد، چون کار انجام نمیگیرد، اما مسئول مجبور است؛ گزارشسازی کند و بگوید کار انجام میگیرد. ، لذا در جامعه راندمانی در برابر این خدمات بدست نمیآید. شاید بپرسید راندمان را چه کسی انجام میدهد؟ میگویم کسانی که پول بدهند به نفع اینها، آنهم بگونهای که اینها میخواهند؛ یعنی خرید خدمات از دو طرف در اداره وارد میشود، یکی از طریق مراجعین است و یک خرید خدمات هم از طرف مدیران است، وقتی چالش بین خرید خدمات مدیران و مراجعین درست میشود، پذیرش مدیریت مدیر در ارائه خدمات آسیب میخورد.
9. اثر نهم: ناهماهنگی امور اقتصادی کشور با برخی از مصوبات قانون اساسی
1/9. اصل هشتاد و یکم
«دادن امتیاز تشکیل شرکتها و موسسات در امور تجارتی و صنعتی و کشاورزی و معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.»
این اصل به دلیل اطلاق آن صریح است و دیگر نیزای به تفسیر شواری نگهبان ندارد. لذا قانون اساسی مخالف صریح اعطای امتیاز تشکیل شرکتها و موسسات اقتصادی به خارجیان است.
2/9. اصل هشتاد و پنج
«سمت نمایندگی قائم به شخص است و قابل واگذاری به دیگری نیست. مجلس نمیتواند اختیار قانونگذاری را به شخص یا هیاتی واگذار کند ولی در موارد ضروری میتواند اختیار وضع بعضی از قوانین را با رعایت اصل هفتادو دوم به کمیسیونهای داخلی خود تفویض کند، در اینصورت این قوانین در مدتی که مجلس تعیین مینماید بصورت آزمایشی اجرا میشود و تصویب نهائی آنها با مجلس خواهد بود همچنین مجلس شورای اسلامی میتواند تصویب دائمی اساسنامه، سازمانها، شرکتها، موسسات دولتی یا وابسته به دولت را با رعایت اصل هفتادو دوم به کمیسیونهای ذیربط واگذار کند و یا اجازه تصویب آنها را به دولت بدهد. در اینصورت مصوبات دولت نباید با اصول و احکام مذهب رسمی کشور و یا قانون اساسی مغایرت داشته باشد،...»
پس اینکه مجلس بخواهد بگوید موسسات وابسته به دولت با اختیار خودشان با مردم طرف حساب بشوند و وزارتخانهها خودگردان بشوند،چنین چیزی جایز نمیباشد. پس واگذاری حق قانونگذاری در خودگردانی مراکز اقتصادی به دولت با قانون اساسی مخالف است. یعنی دولت نمیتواند مصوبهای داشته باشد که با مصوبه مجلس ناسازگار باشد.
بنابراین اولا قانون اساسی میگوید: مجلس حق ندارد هیچ مصوبهای را حق معین کند مگر اینکه قبلا راه تأمین درآمد و هزینه آن را معین کرده باشد. ثانیا قانون اساسی میگوید: دولت حق مصوبه قانونی را ندارد، مصوبه قانونی؛ یعنی اینکه برای بیرون از خود وزارتخانه قانون وضع شود؛ یعنی دولت نمیتواند بگوید وظیفه مردم این و یا آن است؛ بلکه تعیین وظیفه مردم بدست مجلس میباشد، دولت فقط حق مصوبه اجرائی دارد، مصوبه اجرائی؛ یعنی دستور قانونی به دولت داده شده که برای اجرای آن، در داخل ماشین اجرا، حق قانونگذاری دارد، دولت میتواند بگوید باید این مدیر این کار را و آن مدیر هم آن کار را انجام بدهد، مثل آئیننامه گردش عملیات، اما حق مصوبه قانونی را ندارد.
البته این مطلب را که گفتیم دولت نمیتواند مصوّبه داشتهباشد بنابر اصل 85 قانون اساسی مصوّب سال 1358 است که بعد در متمم قانون اساسی در ذیل این اصل،چیزی اضافه کردهاند که به دولت در این زمینه اجازه میدهد والا ما در آن زمان بصورت مفصل بررسی کردیم که دولت تنها میتواند مصوبه اجرایی داشته باشد و حق وضع قانون را ندارد؛ چون در غیر اینصورت تفکیک قوا به هم میخورد و این مسئله خلاف قانون اساسی است؛ زیرا تفکیک قوا به معنی این است که قانونگذاری به دست قوه مقنّنه باشد. شورای نگهبان هم بدلیل یک سری اضطرارات این مطالب را امضاء نموده است. شورای نگهبان یا درک نکرده که این مسئله باعث از بین بردن کل نظام مدیریتی کشور است و یا فقهای آن گفتهاند: «تشخیص این مسئله بر عهده ما نیست و ما فقط عدم مخالفت با شرع را بررسی میکنیم» و بخش حقوقدانان آنهم آنرا از کارهای دیگر انتزاع کردهاند و گفتهاند: این محدودیتها هست و اگر هم امضاء نکنید در مجمع تشخیص مصلحت امضاء میشود. اخیرا در مصرحات قانون اساسی خدشه میکنند نه ظهورات، اخیرا میگویند راه آهن و هواپیمایی، صنایع بزرگ، بانکداری و همه خصوصی شوند درحالیکه دولتی بودن اینها از مصرحات قانون اساسی است.
3/9. اصل پنجاه و نهم
«در مسائل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همه پرسی و مراجعه مستقیم به آراء مردم صورت گیرد. درخواست مراجعه به آراء عمومی باید به تصویب دوسوم مجموع نمایندگان مجلس برسد.»
به عنوان مثال اگر بخواهند با یک شرکت خارجی، قرارداد ببندند این خلاف قانون اساسی است،مگر اینکه به رفراندم مراجعه نمایند. اصل 55 قانون اساسی هم اصل مهمی است که ناقض استقلال شرکتهای وابسته به دولت و همچنین ناقض استقلال ارتباط وزارتخانهها با مردم میباشد.
4/9. اصل پنجاه و پنجم و پنجاه و سوم
«دیوان محاسبات به کلیه حسابهای وزارتخانهها، مؤسسات، شرکتهای دولتی و سایر دستگاههائی که بنحوی از انحاء از بودجه کل کشور استفاده میکنند به ترتیبی که قانون مقرر میدارد رسیدگی یا حسابرسی مینمایدکه هیچ هزینهای از اعتبارات مصوب تجاوز نکرده و هر وجهی در محل خود به مصرف رسیده باشد. دیوان محاسبات، حسابها و اسناد و مدارک مربوطه را برابر قانون جمعآوری و گزارش و تفریغ بودجه هر سال را به انضمام نظرات خود به مجلس شورای اسلامی تسلیم مینماید. این گزارش باید در دسترس عموم گذاشتهشود.»
اصل پنجاهو سوم: «کلیه دریافتهای دولت در حسابهای خزانهداری کل متمرکز میشود و همه پرداختها در حدود اعتبارات مصوب بموجب قانون انجام میگیرد.»
این مسئله خودگردانی وزارتخانهها بمعنی پیدا شدن ملوک الطوایفی موضوعی است؛ یعنی در اینصورت دو اهرم پولی وارد وزارتخانه میشود،یکی پول دولت است که مصوب مجلس میباشد و دیگری پول از مردم بر اساس مذاکره است که در طرح خودیاری عمل میشود. این خلاف قانون اساسی است. وقتی یک مدیر بر سر انجام یک خدمت با مردم چانه زد و اقشار مختلف مردم در یک هیئتی بحث و بررسی کردند و مبالغ را کم و زیاد کردند و پول هم به حساب دولت نیامد و در همانجا هزینه شد و اختیار کم و زیاد کردن هزینه هم به دست خودشان بود آنگاه رشوه دراین ادارات راه میافتد. وقتی برای مدیر زمینه رشوه ایجاد شد،برای بقیه قطعا راه رشوه باز میکند؛یعنی دو قطبی شدن انتشار اسکناس،اساس تورم است و دو قطبی شدن صادرات و واردات باعث اشتداد تورم میشود و دو قطبی شدن مدیریت، کار را به جایی میرساندکه از دو طرف بودجه آمدن باعث میشود یک شهردار قدرتی پیدا کند که حتی به وزیر کشور نیز اعتنایی نداشتهباشد؛ چون شهرداری از دولت بودجه آنچنانی نمیگیرد،شوراهای داخلی شهرداری قانونگذاری میکنند و بودجه تهیه کرده و به صلاحدید خودشان هم خرج میکنند وکل این گردش اساسا به حسابرسی کل کشور وارد نمیشود. این همان ملوک الطوایفی موضوعی است. وقتی اینگونه شد،وزارتخانه بیمعنا میشود؛ چون معنی ندارد که وزارتخانه باشد و تنها کارش نظارت باشد؛ البته میشود اصلا وزارتخانه نداشته باشیم،اما نمیشود با آن اینگونه سلوک شود؛ چون وزارتخانه مأمور انجام کار خدمات است و آنرا به منظور چیز دیگر درست نکردهاند.
بنابراین قانون میگوید هیچ مبلغی نباید از مردم گرفته شود، مگر اینکه به خزانه دولت واریز شود و تخصیص آن بوسیله مجلس انجام گرفته و مجلس بر آن نظارت کند، لذا اختیار خودگردانی دادن به وزارتخانهها بر خلاف قانون اساسی است که با همیاری مردم کار کند،لذا در خود گردانی وزارت خانه ها مدیریت این اختیار را پیدا مینماید که با مراجعه کننده وارد چانهزدن شود. این اختیار، حق اینرا که بالاتری (مدیر بالاتر مانند مدیر کل) به مدیر فلان بگوید چرا این مقدار گرفتی و چرا آن مقدار نگرفتی، از بین میبرد. در این صورت خود مجلس نمیتواند دولت را استیضاح کند؛ چون اختیار قانونگذاری را واگذار کرده است، نمیتواند بگوید چرا این مقدار گرفتی، یعنی حکومت قوه مقننه بر قوه مجریه تضعیف میشود. بعد از این حکومتِ خود وزیر را نسبت به مدیریتهای مختلف، زیر سئوال میبرد، چون مطلب موّاج میشود بهگونهای که مدیر کل یک موضوع در یک منطقه یک نحو صلاح میداند و مدیر کل همان موضوع در منطقه دیگر به گونه دیگر صلاح میبیند. معنایش این است که کسی بگوید: پس مدیریت متمرکز از بین رفت و این هم آزاد شد. در این صورت دیگر وزارتخانه وجود نخواهد داشت. بلکه چیزی مثل شرکت سهامی و ملوک اطوایفی موضوعی!
گرچه در این امور بر خلاف قانون اساسی عمل شده است،اما با خوش بینی میتوان گفت که تاکنون اینها ابزارهای لازم را در دست نداشتهاند؛یعنی برای دانش انسانی در اداره عینیت جز قوانین اقتصادی موجود مصطلح علمی نداشتهاند. بنابراین مدل سازیها بر همان اساس تنظیم شده است. حال اگر نگوییم که این مدلها طرح کمیسیون عمران سازمان ملل هست،میتوان گفت که با علم اقتصاد موجود،مدل دیگری نمیتوانند بسازند. در هر حال این مدل نمیتواند برنامهای درست کند که مجری قانون اساسی و شرع باشد؛این مدل عینکی است که با بکارگیریاش،مسایل بگونه دیگری دیده و تنظیم میشود.
5/9. اصل چهل و سوم
«برای تأمین استقلال اقتصادی جامعه و ریشهکن کردن فقر و محرومیت و برآوردن نیازهای انسان در جریان رشد، با حفظ آزادگی او،اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر اساس ضوابط زیر استوار میشود:
1- تامین نیازهای اساسی؛ مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه.
2- تامین شرایط و امکانات کار برای همه بمنظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند،در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروههای خاص منتهی شود و نه دولت را بصورت یک کارفرمای بزرگ مطلق در آورد. این اقدام باید با رعایت ضرورتهای حاکم بر برنامهریزی عمومی اقتصاد کشور در هر یک از مراحل رشد صورت گیرد»
که متأسفانه ضد این الان صورت گرفته است.
«3- تنظیم برنامه اقتصادی کشور به صورتی که شکل و محتوا و ساعات کار چنان باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی، فرصت و توان کافی برای خودسازی معنوی، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعال در رهبری کشور و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد....»
معنای این مطلب آن است که حداکثر کار در روز که بشود با آن زندگی را بصورت آبرومندانه اداره کرد،8 ساعت میباشد.
«4- رعایت آزادی انتخاب شغل وعدم اجبار افراد به کاری معین و جلوگیری از بهرهکشی از کار دیگری.
5- منع اضرار به غیر و انحصار و احتکار و ربا و دیگر معاملات حرام.
6- منع اسراف و تبذیر در همه شؤون مربوط به اقتصاد، اعم از مصرف، سرمایه گذاری، تولید،توزیع و خدمات.
- که به نظر ما اصولاً تبلیغات مصرفی، اسراف را تبلیغ میکنند.
7- استفاده از علوم و فنون و تربیت افراد ماهر نسبت به احتیاج برای توسعه و پیشرفت اقتصاد کشور.
8- جلوگیری از سلطهاقتصادی بیگانه بر اقتصاد کشور.
9- تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزی دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحله خودکفایی برساند و از وابستگی برهاند.»
6/9. اصل چهل و چهارم
«نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایه سه بخش دولتی،تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم و صحیح استوار است. بخش دولتی شامل کلیه صنایع برزگ،صنایع مادر،بازرگانی خارجی،معادن بزرگ،بانکداری،بیمه،تأمین نیرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی،رادیو و تلویزیون،پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی،کشتیرانی،
لذا اینکه بعضی از این موارد را الان در بخش خودکفایی میآورند،و بعضی را به شرکت خصوصی میسپارند خلاف قانون اساسی است. مثلا راه و راهآهن و مانند اینها است که بصورت مالکیت عمومی و در اختیار دولت است.
بخش تعاونی شامل شرکتها و مؤسسات تعاونی تولید و توزیع است که در شهر و روستا بر طبق ضوابط اسلامی تشکیل میشود.
بخش خصوصی شامل آن قسمت از کشاورزی، صنعت، تجارت و خدمات میشود که مکمل فعالیتهای اقتصادی دولتی و تعاونی است.
مالکیت در این سه بخش تا جایی که با اصول دیگر این فصل مطابق باشد و از محدوده قوانین اسلام خارج نشود و موجب رشد و توسعه اقتصادی کشور گردد و مایه زیان جامعه نشود مورد حمایت قانون جمهوری اسلامی است.
تفصیل ضوابط و قلمرو و شرایط هر سه بخش را قانون معین میکند.»
7/9. اصل چهل و پنجم
«انفال و ثروتهای عمومی از قبیل زمینهای موات یا رهاشده، معادن، دریاها، دریاچهها، رودخانهها و سایر آبهای عمومی، کوهها، درهها، جنگلها، نیزارها، بیشههای طبیعی،مراتعی که حریم نیست، ارث بدون وارث و اموال مجهول المالک و اموال عمومی که از غاصبین مسترد میشود، در اختیار حکومت اسلامی است تا بر طبق مصالح عامه نسبت به آنها عمل نماید.
تفصیل و ترتیب استفاده از هریک را قانون معین میکند.»
8/9. اصل چهل و ششم
«هر کس مالک حاصل کسب و کار مشروع خویش است و هیچکس نمیتواند بعنوان مالکیت نسبت به کسب و کار خود امکان کسب و کار را از دیگری سلب کند.»
9/9. اصل چهل و نهم
«دولت موظف است ثروتهای ناشی از ربا، غصب، رشوه، اختلاس، سرقت، قمار، سوءاستفاده از موقوفات، سوءاستفاده از مقاطعهکاریها،معاملات دولتی،فروش زمینهای موات و مباحات اصلی، دائر کردن اماکن فساد و سایر موارد غیرمشروع را گرفته و به صاحب حق رد کند و در صورت معلوم نبودن او به بیت المال بدهد. این حکم باید با رسیدگی و تحقیق و ثبوت شرعی به وسیله دولت اجرا شود.»
در مورد ربا گاهی در مفهوم ربا از این جهت صحبت میکنیم که آیا شرعا عنوان ربا بر یک مصداق،صادق است یا خیر؟گاهی میگوییم پس انداز پول در بانک و سرمایه گذاری از طریق متمرکز ساختن پول در بانک،عملا عین ربا است،این حتما موجب میشود که یکعده برای یک عده دیگر کار کنند و واسطهاش هم بانک است.
10/9. اصل پنجاه و یکم
«هیچ نوع مالیات وضع نمیشود مگر بموجب قانون موارد معافیت و بخشودگی و تخفیف مالیاتی بموجب قانون مشخص میشود.»
یعنی اینکه شهرداری بخواهد از طرف خودش عوارضی وضع کند،این خلاف قانون اساسی است.
به عنوان نمونه کل کارهای شهرداری تهران دچار مشکل است. شهرداری با مردم مشارکت میکرد و در معامله با مردم چانه هم میزد؛ مثلا میگفت من به شما چند مسئله ممنوع را اجازه میدهم و در مقابلش فلان مبلغ را میگیرم.مثلا به برجساز میگفت شما برو برج بساز،فرضاپنج طبقهاش مال شهرداری باشد. : بنابراین وقتی که قانون در سطح قانون اساسی شکسته میشود در کلیه سطوح قانونی نیز دیگر قانونی وجود نخواهد داشت؛ یعنی حقوق اقتصادی در سطح کلان بهم خورده است و دیگر نمیتوان به کسی گفت شما خلاف قانون کردهاید که با فلان مدیر مذاکره کردهاید و …
10. نتیجه
جمعبندی ما در بحث اقتصاد این شد که مدل برنامه،مقدورات و سیستم نظام را بگونهای بکار گرفته که نه تنها بر علیه قانون اساسی است،بلکه موجب ناهنجاریهای عظیم کشور در مقابل گرایشهای انقلابی و مذهبی جامعه شده است.
بنابراین اقتصاد در جامعه ایران دو پایه ای و دو قطبی شده است. در یک قطب اقتصاد ارزشهای انقلاب است و در یک قطب دیگر ارزشهای سرمایهداری تزریق شده است. در یک دوره اقتصاد سوسیالیستی محض بر سر کار آمد، اما چون با انگیزه عمومی هماهنگی نداشت به بنبست رسید. و مدل فعلی نیز باز با انگیزه عمومی هماهنگی ندارد.
در هر صورت اقتصاد سرمایهداری نمیتواند در این جامعه حضور تامّ و جدی پیدا کند آنهم به دو دلیل «مذهب» و «انقلاب». به همین دلیل که نمیتواند حضور تام پیدا کند لذا سعی میشود سود سرمایه و نرخ کار خود را به حد نصاب برسانند اما در نتیجه این برخورد مرتبا قیمتها افزایش یا فته و هیچکس نمیتواند آنرا کنترل کند. شما نیز خیالتان راحت باشد که نمیتوانید آنرا کنترل کنید مگر اینکه نظام سرمایهداری را کنار بزنید.
این دوقطبی اقتصاد سرمایهداری، هم محرومیت فرهنگی و هم محرومیت سیاسی را برجامعه از موضوع اقتصاد تحمیل مینماید که بررسی این محرومیتها و دو قطبی شدن فرهنگ و سیاست جامعه در بخشهای دوم و سوم مطرح خواهد شد.